· بدان کوش تا زود دانا شوی چو دانا شوی زود والا شوی
معنی :
تلاش کن تا زود ، دانا و خردمند شوی ، زمانی که دانا شوی ، زود ارجمند و بلند
مرتبه می شوی
نکته :
چو : زمانی که ، حرف ربط ، پیوند ربط است.
دانا : دان + ا : مشتق
· نه داناتر آن کس که والاتر است که والاتر است آن که داناتر است
معنی :
مقام بلند داشتن و موقعیت خوب داشتن ، نشانه دانا بودن نیست ، بلکه انسان دانا از
مقام والایی برخوردار است.
دانایی
· بدان کوش تا زود دانا شوی چو دانا شوی زود والا شوی
معنی :
تلاش کن تا زود ، دانا و خردمند شوی ، زمانی که دانا شوی ، زود ارجمند و بلند
مرتبه می شوی
نکته :
چو : زمانی که ، حرف ربط ، پیوند ربط است.
دانا : دان + ا : مشتق
· نه داناتر آن کس که والاتر است که والاتر است آن که داناتر است
معنی :
مقام بلند داشتن و موقعیت خوب داشتن ، نشانه دانا بودن نیست ، بلکه انسان دانا از
مقام والایی برخوردار است.
آرایه :
تکرار داناتر و والاتر / تکرار « ت » و « ر » : واج آرایی
نکته :
داناتر و والاتر : صفت تفضیلی
· نبینی ز شاهان که بر تخت گاه ز دانندگان باز جویند راه ؟
معنی :
آیا نمی بینی پادشاهانی که بر تخت شاهی ، حکومت می کنند از انسان های دانا راه و رسم مملکت داری را می آموزند.
آرایه :
شاهان و تخت گاه : مراعات نظیر
نکته :
باز جویند : فعل پیشوندی
بیت ، دارای استفهام انکاری است.
· اگر چه بمانند دیر و دراز به دانا بودشان همیشه نیاز
معنی :
پادشاهان حتی اگر زمان طولانی ، حکومت کنند ، باز هم برای اداره ی مملکت به انسان
ها دانا ، نیاز دارند.
نکته :
شان : ضمیر پیوسته که به نیاز بر می گردد : همیشه نیازشان به دانا بود ، در این
صورت ، شان مضاف الیه است.
· نگهبان گنجی تو از دشمنان و دانش نگهبان تو جاودان
معنی :
تو در برابر دشمنان از گنج و ثروت ، نگهبانی می کنی ؛ اما دانش همیشه نگهبان تو در
برابر مشکلات است.
آرایه :
نگهبان و گنج : مراعات نظیر
تکرار « ن » : واج آرایی
· به دانش شود مرد ، پرهیزکار چنین گفت آن بخرد هوشیار
معنی :
انسان با علم و دانش ، پرهیزکار می شود ، آن خردمند هوشیار این گونه گفته که ...
آرایه :
عاقل ، بخرد : مراعات نظیر
نکته :
بخرد : ب + خرد : مشتق
پرهیزکار : مرکّب
· که دانش ز تنگی پناه آورد چو بیراه گردی به راه آورد
معنی :
دانش تو را به هنگام سختی و دشواری پناه می دهد و اگر گمراه شدی تو را هدایت می
کند.
بوشکور بلخی
*****
· علم ، بال است مرغ جانت را بر سپهر او برد روانت را
معنی :
همانند پرنده ای است و دانش بال آن است که روح و جان تو را به آسمان پرواز می دهد.
آرایه :
مرغ جان : اضافه تشبیهی
علم مانند بال است : تشبیه
بال و مرغ : مراعات نظیر
نکته :
« را » : در مصرع اول ، فک اضافه است : بال مرغ جان تو ، و در مصرع دوم ، نشانه
مفعول است.
· دل بی علم ، چشم بی نور است مرد نادان ز مردمی دورست
معنی :
انسان بدون علم ، مانند چشم نابینا است و انسان نادان از انسانیّت بی بهره است.
آرایه :
دل بی علم مانند چشم بی نور است : تشبیه
نور و دور : جناس
مرد : مجازاً انسان
نکته :
نادان و مردمی : مشتق
است : می باشد ، مضارع اخباری
· نیست آب حیات جز دانش نیست باب نجات جز دانش
معنی :
علم ، به انسان ، زندگی جاوید می بخشد و او را از بلاها و گرفتاری ها نجات می دهد.
آرایه :
دانش مانند آب حیات : تشبیه
دانش مانند باب نجات : تشبیه
آب و باب : جناس
· دل شود گر به علم ، بیننده راه جوید به آفریننده
معنی :
اگر وجود انسان با علم به آگاهی و بصیرت برسد به سوی خدا راه می یابد و به کمال می
رسد.
نکته :
آفریننده و بیننده : مشتق
جوید : می جوید ، مضارع اخباری
شود : بشود ، مضارع اخباری
· آنچه در علم ، بیش می باید دانش ذات خویش می باید
معنی :
آن چیزی که در به دست آوردن علم ، بیش از همه لازم است ، علم خود شناسی است.
اوحدی مراغه ای
لغت :
والا : ارجمند ، بلند مرتبه
تخت گاه : جایگاه مخصوص که پادشاهان بر آن می نشینند.
دانندگان : دانایان
دیر و دراز : زمان طولانی
وُ : و
پرهیزکار : پارسا
بخرد : خردمند
تنگی : دشواری ، سختی
بیراه : گمراه
مردمی : انسانیّت
بی نور : نابینا ، بدون روشنایی
حیات : زندگی
باب نجات : در (راه) نجات
بیننده : آگاه ، بینا
آفریننده : خدا
می باید : لازم و شایسته است
ذات : وجود
دانش های زبانی و ادبی
نکته اول :
سال های قبل خواندیم و دانستیم کلمات برون ، سیه و تبهکار « مخفّف » بیرون ، سیاه و تباه کار هستند.
در زبان فارسی گاه کلمات ، شکلی شبیه به هم دارند که از آنها در موقعیت های مختلف
استفاده می شود.
مثل جاودان ، جاویدان ، جاوید / هوشیار ، هشیار / آینه ، آیینه / پرهیزکار ،
پرهیزگار / مهمان ، میهمان .
نکته دوم :
اگر به قافیه های این دو شعری که در این درس
خواندیم ، دقت کنیم ، می بینیم که هر بیت ، قافیه ای جداگانه و مستقل دارد به این
قالب « مثنوی » می گویند که معمولا بلند و طولانی است.
مثنوی یعنی دوتایی و منسوب است به کلمه « مثنی » مثل معنوی که منسوب است به کلمه
معنی.
قدیمی ترین مثنوی زبان فارسی « آفرین نامه » است از ابوشکور بلخی شاعر قرن چهارم.
مهم ترین مثنوی های زبان فارسی : شاهنامه فردوسی ، بوستان سعدی ، مثنوی مولوی ،
لیلی و مجنون نظامی.